زینب خانمزینب خانم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

نی نی زینب

شیر و شیشه بای بای!

بنده با افتخار اعلام میکنم که زینب خانم بعد از یک سال و نه ماه و بیست و پنج روز شیر نوشیدن امشب توانست در اولین شب ترک خود به خواب رود.خدایا چه احساس خوبی! ممنونم! فکر میکنم دیگه دخترم جدی جدی خانم شده.وای چقدر خوشحالم... هیچ وقت اولین شبی که باید شیرخشک درست میکردم یادم نمیره.اونقدر غصه داشتم که چند بار مجبور شدم شیشه رو خالی کنم چون یادم میرفت چند تا پیمونه ریختم.حتی به ذهنم خطور هم نکرد که میشه آب جوش رو تهیه کرد و داخل فلاکس ریخت که در طول شب راحت باشم، تا 5 شب اول نیم ساعت زودتر بیدار میشدم تا آب جوشیده رو گرم کنم و بعد شیر آماده شده رو زیر آب سرد کنم! اما کم کم حرفه ای شدم و الان می تونم طی 10 دقیقه 5 درجه شیر ناب آماده کنم.آه...جای خا...
19 مهر 1392

روز مادربزرگ و پدربزرگ مبارک

نهم مهر ماه مصادف با روز جهانی سالمندان است. هر چند این کلمه برای مادربزرگ و پدربزرگ من مناسب نیست آخه بزنم به تخته خیلی هم سرحال و شاداب هستن ولی این نامگذاری بهانه خوبی برای ابراز ارادت و محبت به اونهاست.دوستتون دارم و بهتون افتخار میکنم.ضمنا یادم نره بگم که من پدر و مادر مامان جون رو بابابزرگ و مامان بزرگ صدا میزنم و پدر و مادر باباجونم رو باباحاجی و عزیز میگم.                             ...
10 مهر 1392

در باز کن!!!

نی نی علاقه مند به کلید شده و هر دری رو می خواد باز کنه -نکن زینب خانم!                                                        -نمی خوام... ...
7 مهر 1392

سفر به شمال 2

سفر به شمال این بار متفاوت از دفعه قبل بود.ما با خاله سمیه و هادی آقا و محمدیاسین عزم سفر کردیم و الحق والانصاف همسفرهای خوبی بودن. اقامت 3 روزه ما در رامسر باعث شد این عروس شهر های شمال رو خوب بگردیم و روزهای باقیمانده رو به زیارت مسجد مقدس جمکران و زیارت مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) اختصاص دهیم. من یاسین رو خیلی اذیت کردم، توی ماشین تنها 20 دقیقه اول صلح و صفا برقرار بود به همین خاطر باباجون نمی تونست بیش از 2 ساعت رانندگی کنه و باید جهت تخلیه انرژی من جایی اتراق میکردیم!خوش به حال شمالی ها... این عکس ها مربوط به زمان صلح (20 دقیقه اول) است: تلکابین رامسر: بام رامسر:     ...
6 مهر 1392

سفر به شمال 1(سفرنامه)

سفر به شمال ایران یکی از فرصت هایی است که باید غنیمت شمرد. سفر ما هم گاهی شیرین بود و گاهی شور اما الهی شکر هیچ جا تلخ نشد. زینب خانم گاهی اذیت میکرد تا مرز جنون مثلا در نمک آبرود که ما مجبور شدیم نهار رو ساعت 6 بعدازظهر بخوریم گاهی هم خانمی از سر و روش میبارید مثل رامسر. اما مورد ماسوله که بسیار خاص بود، چون اهالی اونجا طی طوماری از ما خواستند دیگه ماسوله نریم شاید به این دلیل که دکه های عروسک فروشی در امان نبودند یا شاید مرد قهوه چی می ترسید از اینکه دوباره دخترم کاسه آش را چپ کند و یا قندهای قندون رو تا دانه آخر بچشد که آیا شیرین است یا نه !بعد هم برود سراغ حلب های زغال و با ذستهای سیاه صندلی های چوبی آنجا را نازی کند. یک صبح ک...
6 مهر 1392

کودکانه 2

سلام.هر کس منو دیده اعتراف کرده موهای زیبایی دارم. با توجه به سنم در نوع خودش بی نظیرم. اما اشتباه نکنید مطلب این پست در مورد موهام نیست چون این موضوع خودش بحث مفصلی میطلبه! یه سوال :تا حالا نزدیک به 20 تا کش کوچولو دور انگشتتون پیچیدین؟حالا من یادتون میدم: اول:خوب فکر کنید کش ها کجا می تونن باشن؟ دوم:یه جای دنج پیدا کنید و کش ها رو بریزید دورتون (به شعاع اتاق،غصه نخورین مامانتون جمعشون میکنه. من امتحان کردم جواب داده!!!) حالا با دقت از انتهای انگشتتون شروع کنید... چون این قسمت کار مهمه تصویر دقیق تری نشونتون میدم! وقتی احساس کردین انگشتتون بی حس شده سریع با دندون کش ها رو بیرون بکشید... اگه کسی شما رو ...
6 مهر 1392

سفر به ماسوله

وقتی رسیدیم بارون گرفته بود و بوی نم خاک دیوانه کننده بود.باد ملایمی قطره های بارون رو به داخل ماشین راهنمایی میکرد.ماسوله یعنی زمستان در تابستان ! ماسوله یعنی پله پله و باز هم پله!یک شب اقامت در آن هوای فرح بخش عالی بود که اگه بر حسب اتفاق شست پای چپ یا راستت از پتو بیرون می ماند سردی هوا جسورانه پایت را قلقلک میداد و مثل فنر جمع میشدی.عصرها آش دوغ و آش رشته ، رشته های اعصاب را در شاخه های به هم تنیده روستا تاب میداد.عجب بوی سیری داشت این آش دوغ و عجب گرم بود این چای قند پهلو. دخترم رخت شمالی بر تن کرد و ماسوله را خاطرخواه خود...   ...
5 مهر 1392

کودکانه1

ســــــــــــــــــــــــــــلام!!! اگه منو پیدا کردین؟ دالیییییییی..... دوباره ســـــــــــــــــــلام!!! الان چه جوری ام؟؟؟؟ اگه گفتین چند تا دندون دارم؟می خورمتون... خوب مگه چیه؟؟؟خونه خودمونه!!!! چرا اینجوری نگام میکنین؟من فقط یک سال و نه ماه دارم... توقع ندارین بشینم پشت میز، معادله دو مجهولی حل کنم؟! هورااااااا!!! بپر،بپر آی آی آی  کمک! اگه الان مهمون بیاد چیکار کنیم؟؟!! ...
4 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی زینب می باشد